چراغ عشق به گلخن شود دلیل مرا


شبی به گلخن خود می برد خلیل مرا

ز باغ وصل ثمر خواهم آن قدر که دهند


کجا نظر به کثیر است و یا قلیل مرا

رو ای مگس به مگس ران مساز محتاجم


که منفعل نکند بال جبرییل مرا

علاج تشتگی ام خون دل کند ور نه


ز روی لب گذرد بند سلسبیل مرا

چه گونه باورم آید ز اهل حسن وفا


نکرده حسن تو ملزم به صد دلیل مرا

فغان ز جلوه ی جنت که با سخاوت عشق


به بر فشاندن جان می کند بخیل مرا

دلم ز جور خسیسان الم کشد ور نه


نمی گزد ستم مردم اصیل مرا

کجاست عرفی مجنون که تازیانه ی او


ز کوی عقل بدارد هزار میل مرا